بعد از اتفاقاتی که برای بلاگفا افتاد دیگه برگشتش برام تقریبا غیر ممکن شد. هرجوری ماجرا رو نگاه می کردم به نظرم می رسید صرفاً سرکار بودم! هرچی که هست شوخیه بدیه. آدمها نمیدونن شوخی بد دقیقا چه جور شوخیه. جون تو حالت عادی خیلی خودشو نشون نمیده. امروزم متوجه شدم که تقریبا از سه سال گذشته تمام خصلت هامو یکدست و کامل حفظ کردم. تو شرایط عادی هم به سرعت خودمو بازسازی می کنم و همون روحیه سرکش قبل رو بدست میارم. اینهمه ثبات؟!!!!

البته کتمان نمیکنم که دوستش داشتم و دارم. اما خب کاری از دستم برنمیاد. نمیتونم که کسی رو مجبور کنم به انجام کاری که اصلا دوست نداره. من فکر می کنم آدمها به هرچه فکر کنند حتما از دستشان برمیاد. او هم حتما به هیچ چیز فکر نمی کند که هیچ کاری از دستش برنمی آید.

تاریخ بلاگفا برگشته به شهریور 92 .... شهریور 92 کجا بودم؟ داشتم با بچه های خوابگاه خوب و دوست داشتنی باران توی امیرآباد شمالی خداحافظی می کردم .. چقدر اون جمع تکرار نشدنی بود ...

نسیم و مریم و فرزانه و .... 


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.